- بوسه زدن
- بوسیدن، ماچ کردن
معنی بوسه زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوک زدن پارچه دوختن شکاف جامه، دوختن انساج و محل شکافتگی عضو پس از ختم عمل جراحی بخیه کردن، یا دورادور بخیه زدن، شلال کردن
بوسیدن بوسه زدن ماچ کردن
آنکه در پنهانی بوسه کند بوسه ربا
دهان
بوسیدن ماچ کردن
برگزیننده بوسه بوسه گیر
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
نور ضعیف دادن سوزدن: چراغهای کم نور در آن کوچه غم افزا سوسو می زد
روشنایی دادن چراغ کم نور
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، خفیدن، عطاس
بخیه کردن، در پزشکی دوختن پوست بدن یا عضوی که برای عمل جراحی شکافته شده
کوک زدن پارچه، دوختن درز جامه یا چیز دیگر،
کوک زدن پارچه، دوختن درز جامه یا چیز دیگر،
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
فرو رفتن در آب غوطه زدن سر به آب فرو بردن انغماس، غرق شدن
شراب نوشیدن: (در این میخانه هر ایمایی از جایی خبر دارد - گدایی کاسه ای زد ساغر جمشید پیدا شد) (میرزا جلال)
سخنی طعن آمیز ادا کردن کنایه زدن تعریض
گلوله زدن
نیابه زدن تبیره زدن طبل نوبت نواختن نقاره زدن: زیبد فلک البروج که کوست کز نوبه زدن نوان ببینم. (خاقانی. سج. 269)
((~. زَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
گردش بیهوده اشخاص بی کار، رفتن مریدی به دستور پیر در بازارها و کوی ها به گدایی
راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
Flicker
Sneeze
demitir
красться
мигать
чихать
umherstreifen
niesen
flackern
feuern